میرداماد، فیلسوف مشهور و گمنام؟!
على اوجبى
چکیده
در منابع تاریخ فلسفه اسلامى، درباره میرداماد، تفکّرات فلسفى و تأثیر گذارى دیدهگاهها و اندیشههاى وى بر حکمت متعالیه، کمتر مىتوان یافت، و این در حالى است که ملاصدرا، از شاگردان مکتب میرداماد، از او با عظمت تمام یاد کرده و اندیشههاى او را به گونهاى از بن مایههاى معرفتى حکمت متعالیه معرّفى نموده است. علّت نپرداختن به میرداماد و اندیشههاى فلسفى او را باید در تکلّف و پیچیدگى زبان و قلم وى در تبیین مباحث و تفکرّات فلسفىاش دانست. عمق اندیشههاى او، و نیز تعقید وتکلّفى که در سبک نگارش او موجود است، باعث شده که بسیارى از درکِ نظام فلسفى او عاجز بمانند و به تدریج هالهاى از ابهام آن را فراگیرد و در منابع تاریخ فلسفه پس از وى به دست فراموشى سپرده شود.
کلید واژه: میرداماد، ملاصدرا، حکمت متعالیه، حکمت یمانى، حدوث دهرى.
وقتى به کتابهایى که در زمینه تاریخ فلسفه نگاشته شدهاند، مراجعه مىکنیم به شخصیتهایى چون: فارابى، ابن سینا، سهروردى، ملاصدرا و... برمىخوریم. امّا در کمال تعجّب و ناباورى در کمتر منبعى نامى از میرداماد به چشم مىخورد. در اندک آثارى هم که از وى یاد شده، به ذکر اجمالى بسنده شده است. درباره ملاصدرا و حکمت متعالیه صدها کتاب و مقاله نگاشته شده، امّا درباره استاد وى و حکمت یمانى دریغ از نوشتارى به تعداد انگشتان یک دست. شخصیت بزرگى که ملاصدرا از او با عناوینى چون: حکیم کبیر، بدرمنیر، علاّمه زمان، اعجوبه دوران، نور عقلانى، هدایت روحانى، کوکب قدسى، مصباح سالکان طریق حقیقت و شریعت، عقل فعّال، استاد کلّ فى الکلّ، صاحب سدیر اقلیم کمال، مسندنشین بارگاه افضال، حلاّل مشکلات حقایق، کشّاف معضلات دقایق، چهرهگشاى جمال معانى، مبیّن رموز آسمانى، زیور چهره دانش و بینش، فهرست کتاب آفرینش، مجموعه کمالات انسانى، مرآت تجلّیات الهى و کیانى و... یاد مىکند؛ و در نامههایى که خطاب به حضرت میر نگاشته در وصف او مىگوید:
همه ثناى تو گویم چو لب فراز کنم همه دعاى تو گویم چو چشم باز کنم
* * *
کامل الذاتى که ذات کاملش دارد فروغ همچو عقل اوّل از نقص کمال منتظر
* * *
و ما أنا إلاّ قطرة من سحابه و لو أنّنى ألّفتُ ألف کتاب
* * *
کفى شرفا أنّى مضاف إلیکم و أنّى بکم أدعى و أرعى و أعرف
إذا بملوک الأرض قوم تشرّفوا فلى شرف منکم أجلّ و أشرف1
صدرا درباره استاد خود چنین با عظمت یاد مىکند و داشتههاى خود را متأثّر از اقیانوس بىکرانه میر بر مىشمارد و به نوعى اندیشههاى استاد خود را از بنمایههاى معرفتى حکمت متعالیه معرّفى مىکند. امّا متأسفانه تاکنون به شخصیت این فیلسوف بزرگ و تأثیرگذاریش بر روى مهمترین نظام فلسفى معاصر پرداخته نشده است.
به راستى علّت این مهم چیست؟
آیا دیدگاههاى فلسفى او آن قدر کمارزش و سطحى بوده که در برابر جریانهاى تنومندى چون حکمت متعالیه قابل طرح نبوده؟!
بدون شک این احتمال در حدّ یک فرضیه است و مهمترین دلیل نادرستى آن اعتراف مخالفان و موافقان وى بر عمق اندیشههاى فلسفى اوست. دریاى مباحث حکمى که در آثار وى موج مىزند، هر آشناى با فلسفه را به حیرت وا مىدارد.
با یک نگاه بدوى و مطالعه گذراى آثار میر به راحتى مىتوان علّت را دریافت: علّت نپرداختن به میر و اندیشههاى فلسفى او 2 عامل است:
1. عمق و پیچیدگى اندیشههاى میر مهمترین عاملى است که باعث شد تا بسیارى از درک نظام فلسفى او ناتوان بمانند و به تدریج هالهاى از ابهام آن را فراگیرد و در منابع تاریخ فلسفه پس از وى به دست فراموشى سپرده شود. به عنوان مثال او خود در کتاب صراط مستقیم درباره تئورى حدوث دهرى مىفرماید: نظریه حدوث دهرى، دقیق و غامض است. به همین دلیل جمهور فلاسفه به درک آن نایل نیامدهاند و معلّم فلسفه مشّاء و متأخّران تا زمان حاضر در غفلت بسر بردهاند.2
2. دیگر آنکه نثر نوشتارهایش به گونهاى است که فهم آن جز براى اهل فن میسور نیست. تکلّف و پیچیدگى زبان وى به حدّى است که حتّى معاصرانش به بیراهه رفته و در اثر عدم درک اندیشههایش در زمره مخالفانش قرار گرفتهاند. از اینرو، میر در پاسخ یکى از منتقدانش چنین مىنویسد:
نهایت مرتبه بىحیایى است که نفوس معطّله و هویّات هیولانیه در برابر عقول و جواهر قادسه به لافِ گزاف و دعوى بىمعنى برخیزند. این قدر شعور باید داشت که سخنِ من فهمیدن هنر است، نه با من جدال کردن و بحث نام نهادن.3
شاید بتوان میر را دشوارنویسترین فیلسوف مسلمان به شمار آورد. هم از اینرو برخى مبالغه کرده و در وصف یکى از آثار مهم وى به نام صراط مستقیم گفتهاند:
صراط مستقیم میرداماد مسلمان نشنود، کافر نبیناد
تعقید، پیچیدگى و گرههایى که در سبکنگارش میر وجود دارد، به اندازهاى است که باعث شده تا شهره خاص و عام گردد و موضوع طنزپردازى و خیالبافى شاعرانه گردد. به عنوان نمونه نیما، شاعر معاصر در این باره مىگوید:
میرداماد، شنیدستم من که چو بگزید بُنِ خاکِ وطن
بر سرش آمد و از وى پرسید ملک قبر که: «مَن ربّک؟ مَن»
میر بگشاد دو چشم بینا آمد از روى فضیلت به سخن:
اُسطُقسىست بدو داد جواب اُسطُقساتِ دگر زو متقن
حیرت افزودش از این حرف ملک بُرد این واقعه پیش ذو المن
که: «زبانِ دگر این بنده تو مىدهد پاسخِ ما در مدفن»
آفریننده بخندید و بگفت: «تو به این بنده من حرف نزن
او در آن عالم هم، زنده که بود حرفها زد که نفهمیدم من!» 4
او در جذوات که مهمترین و مفصّلترین اثر فارسىاش به شمار مىآید، با وجود اینکه تصریح دارد به «زبان مرغان چمن قدس و لغتِ طیور هواى ملکوت سخن گفته» تا «صماخ سامعه عقول همگنان و حریم سویداى قلوب مستعدّان را حکمتستان بدایع غیبى و ملکوتستان عالم معنى سازد» و مباحث عمیق فلسفى و مطالب لطیف عرفانى را پستمرتبه و سهل المأخذ کرده :
صد پاى پست کردهام آهنگ این سخن تا فهم آن مگر به دِماغ تو در شود 5
با این حال دریافتِ مضامین آن براى اهل فن اگر متعذّر نباشد بسیار متعسّر است. به یاد دارم یکى از محققان معاصر پس از انتشار جذوات خطاب به نگارنده فرمود: «چندبار این کتاب را مطالعه کردم ولى چیزى نفهمیدم. آیا شما خود چیزى از مطالب آن را فهمیدهاید؟» در پاسخ گفتم: «از آنجا که حضرت میر به زبان پرندگان جهان ملکوت و مرغان عالم قدس سخن گفته، بنده نیز چیزى نفهمیدم».
به عنوان نمونه به سطور آغازین کتاب جذوات توجّه کنید:
مقادس قبسات انوار تسبیح و تحمید، وقف حرم کبریاى ناظم کارخانه ابداع و تکوین؛ و مقابس جذوات اسرار تقدیس و تمجید، فرق قلوب اولیاى فاطر سماوات و ارضین است...
امّا بعد، سحرگاه دیجور تفکّرى معتکف بیتالمقدّس قوّه عاقله، بعد از اداى حقّ شب زندهدارى، و وظیفه عبودیتِ جناب مقدّس بارى، سرِ تعقّل در گریبان خمول کشیده، و پاى تدبّر در دامان اعتزال پیچیده بود که ناگاه نَفَس صبح بهجت عطسه زدن گرفته، رَوح صباى مَهبّ وادى اَیمن اُنس و بُقعه مبارک خُلّت قدس، آغاز هبوب کرد؛ و جیب وزیدن باز کرده، آوازه مفاوضتنامه به دروازه صماخ و دهلیز حسّ مشترک رسانید که به فوایح عطر بلاغت و روایح فوح براعت در و دیوار غرفه مشام جان، و فرش و عرشِ قصر شامّه روان را مشک آذین و عنبر آگین ساخت.6
تعقیدى که در نثر میر مشاهده مىشود، در چند ناحیه است:
الف. واژگان، مفردات و ترکیبها: او درنوشتههاى خود از واژههاى نامأنوس بسیار بهره مىبرد و گاه خود دست به جعل لغات و ترکیبهاى استعارى نادر مىزد.
علاّمه سیّد محسن امین در این باره مىنویسد:
«و عباراته فى بعض مؤلّفاته غیر خالیة من التعقید؛ و قد یستعمل فى عناوین کلامه ألفاظا تفرّد باستعمالها بحالٍ شبیهٍ بالتقعّر».7
به عنوان نمونه به برخى از واژهها و ترکیبهایى که در کتاب جذوات به کار رفته توجه کنید: حکمتستان، سحرگاه دیجور تفکّرى، رَوح صبا، مهبّ وادى ایمن اُنس، مفاوضت نامه، فوح براعت، ساقة التقرّر، همم متفرعنه، اثنویت ایتلافى، تأییس اَیس از لیس، اتّساق لزومى، تساوق ارتباطى، تطابق اعتلاقى، وهده توهّم، نصاب انطوا، احرام میقات برهان، تصفیقات رقصیه، اغتساق عوارض طبیعیه، حاقّ عرض الکمال قوّتین نظریه و عملیه، طسقى صالح، صرحه تحقیق.
ب. ساختار جملهها و قواعد دستورى: میر پاىبند به قواعد دستورى نیست. از اینرو درنثر فارسى گاه فعل را بر فاعل مقدّم مىدارد و صفت و موصوف را در تأنیت و تذکیر مطابقت مىدهد.
ج. تطویل: او با استفاده از مترادفات، استعارات و تشبیهات پى در پى، استشهادهاى مکرر به آیات و روایات و سخنان حکما پُرگویى مىکند. گاه میان مضاف و مضاف الیه، مبتدا و خبر، و فعل و فاعل جملههاى معترضه به کار مىبرد؛ و بدین ترتیب مخاطب را دچار تحیّر مىسازد.
ملمّعنویسى و آمیختن نثر فارسى و عربى نیز از دیگر ویژگىهایى است که باعث پیچیدگى نثرهاى فارسى وى شده است.
امّا به راستى او چرا این سبک نوشتارى را برگزیده؟
1. آیا پیچیدگى در نوشتار از پیچیدگى محتوا ناشى مىشود؟
2. یا اساسا او خود توان ساده نویسى را نداشته؟
3. یا امرى دیگر؟
وجه اوّل درست نمىنماید. زیرا هیچ تلازى میان لفظ و محتوا، سبک نگارش و سطح اندیشه نیست. از این روست که مىبینیم ملاصدرا، شاگرد میرداماد و میر سیّد احمد علوى وارث معنویش همان مطالب و مباحثى نظیر آن را با نثرى ساده و روان بیان کردهاند.
و امّا وجه دوم نیز مطابق واقع نیست. زیرا مثنوى مشرق الأنوار و نامهاى که به استادش شیخ بهایى نگاشته از نثرى بسیار روان و جذاب برخوردار است و به آرایههاى ادبى آراسته؛ و این حاکى از آن است که به طور قطع توان سادهنویسى را داشته.
بنابراین همانگونه که خود در جاى جاى کتابهایش تصریح دارد، در دشوار نویسى تعمّد داشته. او در صراط مستقیم تصریح دارد که اندیشههاى حِکمى او را نباید در اختیار نادانان و متفلسفان که از سرّ و باطنى پاک، ذوقى سالم، همّتى بلند و فطرتى تابان، هوش سرشار و... محرومند، قرارداد که بىشک به بىراهه خواهند رفت و دیگران را نیز در گرداب هائل گمراهى گرفتار خواهند کرد.
افزون بر آن اینکه او در عصرى مىزیست که دانشهاى نقلى و عالمان ظاهرى و فقها غلبه داشتند و حاکمان وقت نیز به ناچار حامى آنها و مخالف فلاسفه بودند. از همین روست که صدرا را تبعید کردند.
در پایان خالى از فایده نخواهد بود، سخنان پروفسور هانرى کربن در این باره را بعینه نقل کنیم:
امّا در واقع، صورت مبهم و غامض اندیشههاى او مربوط به چیست؟ ما نباید براى تفکّر او عدم استحکام و صلابتى که مانع از تسلّط بر خود است، تصوّر کنیم؛ و نیز نباید بپنداریم که وى از یافتن شیوه بیان تمام و کامل عجز داشته، بلکه باید این ابهام و غموضِ بیان را وسیلهاى براى حمایت و صیانت این فیلسوف و حکیم در برابر عموم دشمنان، در قبال تعقیبها و تعذیبهایى بدانیم که هیچ کدام از فلاسفه و یا شاگردان وى از آن مصون نبودهاند.
و اطّلاع دیگرى در این مورد در دست داریم که خود مبیّن و مفسّر آن ابهام و غموضِ بیان است. این اطّلاع جنبه رؤیایى دارد ولى حاوى درسى حکیمانه است. ملاّصدرا استاد خود ـ میرداماد ـ را پس از مرگ وى در خواب دید که از او مىپرسید: سبب چیست که مردم مرا هدفِ تکفیر ساختهاند، در حالى که شما را هرگز تکفیر نکردهاند، گر چه مسلک و مشرب خاصّ مرا با مشرب شما تفاوتى نیست؟
میرداماد بدو پاسخ مىگوید: این امر را موجبْ آن است که من مسائل فلسفى را به طرزى بیان داشتهام که فقها و متألّهین رسمى را قدرتِ آن نیست که چیزى از آنها درک نمایند و جز یزدانشناسان حکیم کسى قادر به فهم آن مسائل نمىباشد. در صورتى که تو راهى بر خلاف طریقت من پیمودهاى. تو مسائل فلسفى را چنان صریح و روشن بیان مىنمایى که هر معلّم ساده وقتى کتابهایت را مطالعه کند، مىتواند از آن اطّلاعات باخبر گردد. به همین جهت است که تو را در معرضِ تکفیر آوردهاند، ولى در مورد من از هر ایذا و اهانتى عاجزند! 8
پىنوشتها
1. ر ک: میرداماد، بنیانگذار حکمت یمانى، صص 75 ـ 76 و لوامع العارفین، صص 125 ـ 127.
2. الصراط المستقیم، ص 214.
3. تقویم الایمان، ص 73.
4. مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج، ص 157.
5. جذوات و مواقیت، صص 6 ـ 8 .
6. همان، صص 1 ـ 4.
7. أعیان الشیعة، ج 9، ص 189.
8. القبسات، مقدّمه، صفحات هشتاد و هفت الى هشتاد و هشت.
منبع: سایت حوزه